73
لمس یک بوسه
هدیه تو به من بود
که هرگز
اتفاقش نیوفتاد
لمس یک بوسه
هدیه تو به من بود
که هرگز
اتفاقش نیوفتاد
از رعد و برق نگاه تو
باریدن گرفت
اشک سردوش
همدرد شد
با چشمه چشمم
اشک
سنگ صبورم
بالشم
غرق می شود
درسیل اشک ها
دریغ از یک دم زدن
ابری می شوند
باران می گیرند
به خود
چشم هایم
جز غصه
چیزی نمی ریزم
جز اشک
چیزی نمی زنم
جز حرف
حرف تو
نیمکت پارک
سیگار بهمن
آهنگ غمناک
نسکافه
و قهوه
و چایی سبز
راستی
عکسهایت
باید در خاطرت باشد
عکس های دو نفره
هوای دو نفره
روز های بارانی
منتظرم
به محض رسیدن
به فراموشی مطلق
همه و همه
حتی یاد تو را
ساعت نه
بسپارم
به دست
ماشین شهرداری
ببرد با خود
به آن دور دست ها
غم من
نبودن یک تو نیست
نبودن بهتر از یک توست
که این گونه ویرانم
عادت من به دروغ هایت
شد
دلبستگی من به تو
آری
خبط بزرگی
مرتکب شده ام
من
عو عوی
سگ
هر دو
پارسی
برای طعمه
سایه ام،شانه ات
آرامشم ،آرامیدنت
برای همیشه
خاموش شد
چراغ رابطه
در تو
اما هنوز
چشمک می زند
در من
به تو می رسند
ته دیگ دل نوشته هایم
دیگر همه
دستم را خوانده اند
گول حرف
چشمهای تو را
خوردم
و حالا
مانده ام
بر نمی آیم
از پس خوردنش
گرفت
چشمم
و دیگر
رها نکرد
تو را
به قل قل آمد
و تو نیامدی
دیگر آمدنت
سودی ندارد
بر من
سر رفت
هر چه بود
در من